جيگر بلاي باهوش فرزانه و بهزاد

خريد تخت و كمد

سلام نفس مامان     جيگر بلا بالاخره بعد از بازديدهاي فراوان، من و بابا بهزاد تصميم گرفتيم كه پنجشنبه 6 مهر ماه از صبح زود بريم ديدن تمامي فروشگاههاي تخت و كمد و تصميم قطعي براي انتخاب يكي از مدلها را بگيريم.   صبح ساعت 9 صبح راه افتاديم و رفتيم بازديد مجدد.     اول از دلاوران شروع كرديم ، بعد رفتيم يافت آباد (ساعت 2) و بالاخره ساعت 7 عصر رفتيم حسن آباد. ووووووااااااااااااااايييييييي كه چقدر خسته شديم. ديگه نا نداشتيم راه بريم.  ولي بالاخره دو تا مدل را انتخاب كرديم و ازشون عكس گرفتيم.    و آن موقع بود كه من و بابا بهزاد جشن گرفتيم. چون دو تا آدم سخت پسند بعد از كلي گشتن در...
7 مهر 1392

در جستجوي تخت و كمد و خستگي جيگربلا

سلام پسر زمستوني من جيگر بلاي مادر، عزيز فوتباليست من.    من و با با بهزاد تقريبا تمام مراكز خريد تخت و كمد بچه را زير پا گذاشتيم. يافت آباد، دلاوران، حسن آباد و وليعصر.      روز جمعه 29 شهريور كه توي حسن اباد در حال بازديد از مغازه ها بوديم. متوجه شدم كه خيلي وقته تكان نخوردي و لگد نزدي. نگران شدم. سريع بابا بهزاد برام شربت شيرين خريد و من هم تمامش را خوردم ولي اصلا و ابدا.  يك ذره تكون،  يك كم حركت.  هييييييچچچچچ خبري نبود.   سريع رفتيم بيمارستان. اونجا سونوگرافي كردند و ديدند كه شما تكان مي خوري من هم تازه يادم افتاد اي بابا، جيگر بلاي خوابالوي ما خسته شده اينقدر دنبال...
29 شهريور 1392

آماده سازي اتاق خواب جيگربلا

سلام پسري، قند عسلي، نفس مامان، جيگر بلا     بعد از كلي جستجو در اينترنت و ديدن طرحهاي مختلف اتاق نوزاد و كودك، بالاخره من و بابا بهزاد تصميم گرفتيم اتاق شما را كاغذ ديواري و رنگ كنيم. چهار روز تمام رفتيم سهروردي و همه كاغذ ديواري ها و استيكرها را نگاه كرديم. اكثر طرحهاش خيلي شلوغ بود فقط طرح دامبو خوب بود كه متاسفانه جنس خوبي نداشت. به خاطر همين نهايتا" يك طرح ساده آبي آسماني و آبي تيره را انتخاب كرديم.   بعد از نصب كاغذ ديواريها، بابا بهزاد مشغول رنگ كردن بقيه ديوارهاي اتاق شده است. با توجه به اينكه سرش خيلي شلوغه يك كمي كار رنگ كردن طولاني شده كه انشالله زودتر تمام بشه.   نفسم دوست دارم. ...
18 شهريور 1392

اولين مرحله خريد سيسموني

سلام پسر نازنين مامان     گل پسرم ماشالله بزرگ شدي. حركاتت خيلي بيشتر شده و لگدهات سهمگين تره شده. طوريكه از روي شكمم كامل معلومه.                اولين باري كه بابا بهزاد لگدهات را احساس كرد ترسيد. فكر كرد من خيلي دردم گرفته ولي وقتي فهميد من دردم نميگيره خوشحال شد و از اون موقع مدام دستش را ميذاره رو شكمم كه حركاتت را حس كنه. بابايي مي گه پسرم داره فوتبال بازي مي كنه. البته بگم بعضي مواقع يك چرخش 360 درجه عمود بر شكمم داري كه باعث ميشه حسابي بترسم و دردم بگيره. چون احساس مي كنم الان شكمم سوراخ ميشه و شما ميپري بيرون.     جيگر بلا چندوقت است با بابا بهز...
16 شهريور 1392

احساس اولين تكان جيگر بلا

سلام پسرم، قند عسلم     يكي از سوالات من تو اين مدت از ماماناي ديگه اين بود كه چند ماهگي حركت ني ني را احساس كردن؟ هر كسي يه ماهي رو مي گفت. من يك كم نگرانم و دوست دارم حركتت را حس كنم. بالاخره امروز جمعه ۸ شهريور ۹۲ ساعت ۸.۴۵ يعد از راه انداختن بابا بهزاد به سر كار، اومدم رو تخت دراز بكشم كه  يك ضربه كوچولوتو حس كردم.     كلي ذوق كردم و يك عالمه نازت كردم.   هورا هورا چه حس قشنگيه.     گل پسر قشنگم، دوست دارم.   ماچچچچچچچچچچچ ...
8 شهريور 1392

سونوگرافي سه ماهه دوم

سلام جيگر گوشه من   چهارشنبه ۶ شهريور ماه وقت سونوگرافي داشتيم. البته آزمايش خونم را ۲۶ مرداد داده بودم و جوابش آماده بود. بابا بهزاد اون روز عمل داشت به خاطر همين نتونست با ما بياد. البته مي خواست عمل را كنسل كنه ولي من نذاشتم چون گفته بودن اجازه نميدن همراه داخل اتاق سونوگرافي بياد. درنتيجه بابا بهزاد فقط اونجا معطل ميشد.  بعد از سونوگرافي هم من بايد ميرفتم سر كار، بالاخره بابا بهزاد هم قبول كرد و ما دو تا با هم  رفتيم.   بعد از رسوندن بابا بهزاد سر كار، ساعت ۸.۵ صبح رسيدم سونوگرافي نسل اميد. تا ساعت ۱۰ اونجا منتظر ماندم تا بالاخره نوبتم شد و رفتم رو تخت دراز كشيدم.     ...
6 شهريور 1392

سفر به چغاخور

سلام جیگر بلای من،   عشق ماماني اميدوارم كه حالت خوب خوب باشه. اين روزا  مامان فرزانه ۶۹.۵ كيلو شده و شكمش هر روز داره بزرگ و بزرگتر ميشه     معلومه كه ماشالله رشدت خوبه. خدا را صد هزار مرتبه شكر. روز عيد فطر يعني ۱۸ مرداد ماه من و بابا و يارتودلي (يعني شما عزيز بلا) با هم رفتيم چغاخور كه يك منطقه مرتفع در استان چهارمحال و بختياريه. اونجا خيلي خوب بود و خوش گذشت. ما اونجا سه تا دوست خوب از عشاير آن منطقه پيدا كرديم. زينب، معصومه و سليمه خانم.     از سمت راست زينب، من و بابا بهزاد، معصومه كوچولو و سليمه خانم خوب و مهربان و البته بسيار زجر كشيده.     &nb...
21 مرداد 1392