جيگر بلاي باهوش فرزانه و بهزاد

در جستجوي تخت و كمد و خستگي جيگربلا

1392/6/29 11:12
نویسنده : مامان فرزانه
99 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر زمستوني من

جيگر بلاي مادر، عزيز فوتباليست من. 

 

من و با با بهزاد تقريبا تمام مراكز خريد تخت و كمد بچه را زير پا گذاشتيم. يافت آباد، دلاوران، حسن آباد و وليعصر. 

 

 

روز جمعه 29 شهريور كه توي حسن اباد در حال بازديد از مغازه ها بوديم. متوجه شدم كه خيلي وقته تكان نخوردي و لگد نزدي. نگران شدم. سريع بابا بهزاد برام شربت شيرين خريد و من هم تمامش را خوردم ولي اصلا و ابدا. 

يك ذره تكون، 

يك كم حركت. 

هييييييچچچچچ خبري نبود.

 

سريع رفتيم بيمارستان. اونجا سونوگرافي كردند و ديدند كه شما تكان مي خوري من هم تازه يادم افتاد اي بابا، جيگر بلاي خوابالوي ما خسته شده اينقدر دنبال تخت و كمد گشته و خوابش برده درنتيجه يادش رفته لگد بزنه.

 تو بيمارستان وقتي دكتر و پرستارها فهميدند كه سالمي كلي باهام شوخي كردند و بهم خنديدند.

 

قربونت برم الهي. خدا را شكر كه سالمي 


وقتي از بيمارستان اومديم بيرون بابا بهزاد بهت گفت: پسرم لطفا" از اين به بعد محكم لگد برن تا مامانت متوجه بشه. اگه لگد نزني مي بردت دكتر. ماماني دوست نداره يك لحظه هم آروم باشه، دوست داره همش لگدش بزني.

 

بعد هم ياد يك جمله افتاد و گفت: 

تنها كسي كه من به او لگد ميزدم و او خوشحال بود، مادرم بود

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)