ماجراهاي يك روح شيطون
مامان فرزانه تو محل كار به اين معروف است كه بعد از هر پدر و مادري اون اولين كسي است كه مي فهمه كسي ني ني در راه داره. ولي باورم نميشد كه كسي مثل خودم پيدا بشه. يك هفته از وقتي فهميدم باردارم گذشته بود كه همسايه طبقه پايينمون خانم ستاري كه يك خانم محترم و مسن است اومده بود شارژ ساختمان را بهم بده. يكدفعه خيلي غير منتظره گفت بارداري؟؟؟ من همينطور ماندم. گفت خيلي قيافه ات تغيير كرده انگار ويار بارداري داري؟ من هم با عرض شرمندگي راستش را نگفتم و منكر شدم. از اون روز كار من درآمد. روحم شيطونيش گرفته بود. شبها هر جا دلش مي خواست ميرفت و به هر كس كه خودش دلش مي خواست خبر ميداد كه ما يه ني ني تو راه داريم...